معنی هم بیاردن - جستجوی لغت در جدول جو
هم بیاردن
هم آوردن، گرد آوردن
ادامه...
هم آوردن، گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جم بخاردن
حرکت کردن، تکان خوردن
ادامه...
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هدی بیاردن
بستن، جفت کردن و بستن
ادامه...
بستن، جفت کردن و بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
هی بخاردن
درگیر شدن در دعوا درهم رفتن
ادامه...
درگیر شدن در دعوا درهم رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هخ بکاردن
صدای فرو ریختن چیزی
ادامه...
صدای فرو ریختن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بیاردن
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
ادامه...
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
سیم بیاردن
زخم شدن، آبسه کردن
ادامه...
زخم شدن، آبسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بخاردن
خستگی در کردن، رفع خستگی با استراحت
ادامه...
خستگی در کردن، رفع خستگی با استراحت
فرهنگ گویش مازندرانی
در بیاردن
بیرون آوردن چیزی از جایی
ادامه...
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
چم بییاردن
فرصت مناسب به دست آوردن
ادامه...
فرصت مناسب به دست آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جغ بیاردن
فشار آوردن
ادامه...
فشار آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سم بیاردن
ترسانیدن
ادامه...
ترسانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تو بیاردن
تب کردن، شدت گرما که بر اثر آن زراعت تباه شود، به درد آمدن
ادامه...
تب کردن، شدت گرما که بر اثر آن زراعت تباه شود، به درد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهر بیاردن
دنبال اثر و نشانه ی چیزی رفتن، رد چیزی را تعقیب نمودن
ادامه...
دنبال اثر و نشانه ی چیزی رفتن، رد چیزی را تعقیب نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
په بیاردن
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
ادامه...
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
پخ بیاردن
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
ادامه...
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
پس بیاردن
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
ادامه...
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
فرهنگ گویش مازندرانی
بر بیاردن
عمل آوردن و پردازش کردن
ادامه...
عمل آوردن و پردازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هه بیاردن
هجوم آوردن، یورش بردن
ادامه...
هجوم آوردن، یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هی بیاردن
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
ادامه...
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
هل بخاردن
ترسیدن، وحشت کردن
ادامه...
ترسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی